- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
با آن صدای خسته و اشک مثالیاش گـردیـده باز هـمـدم طـفـل خـیالیاش این روضه زنانه جگـر پـاره میکند دارد ربـاب صحبت گهـواره میکـند یادش بخـیر قِل زدن و خـنده کردنت یـادش بخـیـر بـوسه پــیوسته بر تنت وقتش رسیده بود که دندان در آوری با خندهات از این دلم ای جان در آوری یادش بـخـیر مـوقـع قـنـداقه بـسـتـنت یـادش بخـیـر دفـعـه اول نـشـسـتـنـت میخواستم که شانه زنم تازه موی تو مـادر صدا زنـیم و بیـایم به سوی تو همواره بود در بـغـلم جای خواب تو طاقـت نداشـتم به خـدا اضـطراب تو بابا که میرسید لبت بود و بوسههاش یادش بخیر بال و پری میزدی براش گفتم که راه میروی و ذوق من بپاست افسوس، روزگار برایم چنین نخواست تنها رباب را فقط این غصه کرده پیر با تیر کی گرفـته کجا کودکی ز شیر حالا فـقـط خـیـال تو مـانده برای من یـاد لـبـت شـده سـبب گـریـههـای من مظلـومِ بیدفـاع من ای طفـل نازنین جای تو هست در بغل من نه در زمین
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد باطناً اما عـلـی اکـبـر به نـظـر میرسد خُلقاً و خَلـقاً به رسـول مدنی رفته است آیـنـۀ حُـسـن بـرادر بـه نـظـر مـیرسـد میچکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور کودک شیرخوار پیمبر به نظر میرسد وقت جلـوسـش به سر دست امـام زمان حجت حق بر روی منبر به نظر میرسد چشم زمیـن محـو شـکـوه اسـداللهـیاش در دل قنداقه چو حیدر به نظر میرسد کرببلا آمد و شد یک تنه جیـش الحسین یک نفر اما دو سه لشگر به نظر میرسد در قد و بالا نه ولی در دل و جرأت چرا با عمو عـبـاس بـرابر به نظـر میرسد بعـد عـلـمـدار عـلـمـدار حـرم مـیشـود بسکه ابوالفـضل دلاور به نظر میرسد با قدمـش با جـنـمش با نفـسـش با دمش محسن صدیـقـۀ اطـهـر به نظر میرسد مشک، عمو، آب، عطش، خیمه و اشکِ رباب روضه از اینها که فراتر به نظر میرسد حـرمله گر تیـر سـتم را نزند هم؛ عـلی با لب خشکش گل پرپر به نظر میرسد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
دیدۀ خـلق جهـان باز اگر تَـر شده است علتش خشکی کام علی اصغر شده است بهبه این کودک شیرخوار که با سن کمش چون علی اکبر و عباس دلاور شده است در جواب پدرش لحـظـۀ هـل من ناصر پاسخ او بلی از هر رگ حنجر شده است کـیــنـۀ آل عــلـی در کـشـش زه افــتـاد که تـوانـایی آن چـنـد بـرابـر شـده است ضرب تیری اگر این است خدا رحم کند به حسینی که چنین بیکس و یاور شده است خون اصغر به زمین ریخت؟ نه والله نریخت قدرت جـاذبه آن گـونه دیگـر شده است چشم اربـاب به چـشـمـان ربـاب افـتـاده و در آغوش پدر اصغر پرپر شده است شده از روی کسی سخت خجالت بکشی و سر افکنده شوی تا دم آخر؟ شده است؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
با خـود ایـنـبار اصغـر آوردی یـا یــلـی مـثـل اکــبــر آوردی این غدیر است یا که عاشـورا بـر سـر دسـت حــیـدر آوردی زادۀ کــوثــری کـه ایـنـگـونـه آیــــههـــای مـــنــــوّر آوردی چه شد از اوج روضه برگشتی از عــقـابـت فــقـط پـر آوردی به حـرم از کـمـان حـرملـههـا زخـــم هــای مــکــرر آوردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تشنهای با تشنهای آمد سپاهی رفت عقب لشگـر آمـادۀ کـوفـه ز آهـی رفت عـقـب رو زد اما روی او را بر زمین انداخـتند بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب حرمله زانـو گرفت و زانـوی آقـا خـمید تیر در بین کمان جا شد نگاهی رفت عقب صید را شش ماهگی راحت شکارش میکنند پرت شد قلاب تا! لبهای ماهی رفت عقب حجم تیر و یک گلوی نازک اصلا جور نیست گردن افتادهاش خواهی نخواهی رفت عقب یک پدر بود و سری بر پوست آویزان شده گاه گاهی پیـش آمد گاه گاهی رفت عقب قطعهای را پشت خیمه وقف اصغر کرد و بعد کند با خنجر برایش سرپناهی رفت عقب
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شـد قـتـلگـاه مـادر تـو پـشـت خـیـمـه خوابـیـده حالا پـیکـر تو پشت خـیـمه پیـش نگاه حـرمـلـه گـر چه نـلـرزیـد افـتـاده امـا در بـر تـو پـشـت خـیـمـه گهوارهات یک سو و قنداق تو یک سو هر تکه از بـال و پـر تو پشت خـیمه وقتی که تیر آمد تمام حنجرت ریخت یعـنی جدا گـشـته سر تو پشت خـیمه این روضه خوانیها هم از آنجا شروع شد از روضـههای مـادر تو پشت خـیمه هر کس به یک سو میدود در دشت اما آمد کـنـارت خـواهـر تو پشت خـیـمه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام
من عـلی اصغـرم و تـیغ اگر بردارم در وجـودم سکـنات عـلی اکـبر دارم نسبِ هاشـمیام کـار خودش را کرده جـگـر حـمـزه، دلِ فـاتح خـیـبر دارم سِنِّ کم از نظرِ نسل علی مطرح نیست کوچـک امـا اثـرِ مـالـک اشـتـر دارم همه کردند سر و جان به فـدای پدرم کسر شأن است ببینند که من سر، دارم در سپاهی که عمویم شده فرماندۀ آن حکم جانبازی و سربازیِ لشگر دارم من ز نسل علیام که زرهش پشت نداشت حرمله کـمـتر از آنست زره بـردارم کوفه و شام بترسید که من در رگ خود خونِ قتّالِ عرب حضرت حیدر دارم هاشمیّون هـمگی مادریاند و من هم هر چه دارم همه از دامنِ مادر دارم گرچه افتادهام از شـیر به تـیرِ دشمن جگـری با جـگـر شـیـر بـرابـر دارم کاشـکی عـمه به خـیمه ببرد مادر را که نـبـیـند اثـرِ تـیـر به حـنـجـر دارم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ای ولـیالـلـه گـهــواره نــشـیـن دسـتهـایت پـرچـم فـتـح المـبـیـن گـریههایت خـطبههای حـیـدری حجّت کـبرای محـشر! محشری پـیــرهـای کــاروان را مــقــتـدا بـنـد قـنـداقـت عـمـود خـیـمـهها نــور مــات نـــور ربّــانـی تــو لـشگـری مـات رجـز خوانی تو ای سـپاه کـافـران را خـط شکن مسـتجاب الـدعـوة مثـل پـنج تن بـاقـیـات الصـالـحـاتی یـا عـلـی حـسـرت آب فــراتـی یـا عــلـی کـــهــــیــــعــــص ســــــورهای روح هــر ادعــیــۀ مـاثــورهای از حــرم آمـــد صــدای آب آب بین خـیـمه زد بروی سر رباب آه مادر بین چشمت خواب نیست هی زبانت را نچرخان! آب نیست بـار دیـگـر تـب سـراغـت آمـده سیب سرخم! صورتت تاول زده بـیقــرارم تـنـد قــلـبـم مـیزنـد نـبـض هـایت نـامـنـظـم میزنـد مینـشـیـنم باز هـق هـق میکنم حرفی از رفـتن نزن دق میکنم این جـماعـت با علیها دشمنـند اصـغـر و اکـبـر ندارد میزنـند تا کـمی نـیرو به بـازو میدهـند هر جوابی را سه پهـلو میدهند چه کنم روضه زبانش قاصر است حرمله تیر و کمانش حاضر است وای اگـر بابـای تو گـریان شود بین میـدان و حـرم حـیران شود حق بده اینقدر حالم مضطر است حنجرت از برگ گل نازک تر است جانمـادر تـیر خوردی پر نزن دست و پا در پیش این لشگر نزن خـون تو هرگز نمیریزد زمین میبرند آن را سوی عرش برین غم مخور خونت شفاعت میکند حضرت زهـرا بزرگـت میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
پـدری خَـم شـده تا دردِ کـمـر را بِکِـشَد مادری مـانـده که تا نـازِ پـسر را بکشد چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت کاش میشُـد به لبـش دیـدۀ تـر را بکشد بُردنِ این تَنِ بیوزن برایش سخت است نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟ هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد باید او قـبـر کَنـَد خاک کُـنَد شـرح دهـد آه این سـیـنـه غَـمِ چـنـد نـفـر را بِـکـِشَد زیرِ لـب گـفت فـقـط آه ربـاب آه ربـاب وای اگر پیـشِ سنان بارِ سفـر را بِکِشَد حرمله گفت پسر را زد و بابا را کُشت باید او در کـمـرش کـیسۀ زَر را بِکِشَد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
مادر شـکـسـته تا که مـهـیا کـند تو را تـا آخـریـن مــدافــع بـابـا کـنـد تـو را آری یـقـین تویی سـند غـربت حـسـین وقـتی که تـیـر آمده امـضا کـنـد تو را تـیـر آمـده است از بر بـابـا بگـیـردت تا شیر خوار حضرت زهرا کند تو را داغ تو اکـبر است عـلی اصغـر حـرم بـایـد حـسـین زیر عـبا جـا کـند تو را
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت زخم پیـشانی او را عرقی سرد گرفت رو زد و آب نـدادنـد، دل مرد گـرفت حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت خرمنش سوخت و از برگ و برش هیچ نماند دیگر از حُـرمت نام پدرش هیچ نماند از سپـیـدی گـلـوی پـسرش هیچ نـماند حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت مـتحـیـر وسط خـیـمه و میـدان مـانـده به دلش حسرت یک قطرۀ باران مانده خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده سر شیرخواره به یک پوست فقط بند شده حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت شیـشـه در قـائـله سنگ مکـسر گـردد خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد از خجـالت نـتوانست به حرم برگردد حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
نامت مقـدس است و نشد تا نخوانمت کـوچـک تـرین دلاور بـابـا نخـوانمت آنقـدر رحمت از پَر قـنـداقـهات رسید اصلا نشد که حـضرت آقـا نخوانمت عـیـسی گرفـته جـان مجـدد ز نـام تو حـیف است بـانی هـمه دنیا نخـوانمت جایت به روی سینۀ باباست اصغـرم زائر نمی شوم، که در آنجا، نخوانمت دسـتم گـره به پـنجـرههای ضریح تو یک لحـظه هم نـشد به تـمنا نخوانمت تو آخـرین مـسافـر بابـای خـود شدی پس حق بده که غیر مسیحا نخوانمت تیری رسید و سوی جنان پر کشیده ای اصلا نـشد که زائـر زهـرا نخوانمت دستان خالی و غم دل بی قراری و... گهوارهای، که قصۀ شب را نخوانمت اصلا قـبول، هم قـد اکـبـر شدی ولی سخت است، وقت خواب تو، لالا نخوانمت گلچـین روزگار، "امان ت" نداد عـلی تا که علی خـوش قـد و بالا بخوانمت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
آقـای دنـیـایی و ایـن عـالـم، گـدایت ای جان به قربان صدای گریههایت ما که دخـیـل بـنـد قـنـداق تو هـستیم محـتـاج دسـتـان تو و لطف دعـایت اینکه تو را باب الحوائج خوانده یعنی کار خـدا بوده فـقـط، مدح و ثـنـایت کافر، مسلمان میشود با روضۀ تو نـام تو کرده دشـمـنان را هم هدایت پیغمبران هم گریه کردند از غـم تو این جمله را بسیار دیدم، در روایت اسلام، از خـون گـلویت جان گرفته بر جـان دین حق نـشـسـته رد پایت تـو مـعـنـی ذبـح عـظـیـم کـربـلایـی کـرده خـدا کـل خـلایـق را فــدایـت طاقت نـیـاوردی بـمـانی بین خـیـمه مثل عمو شد، لحظهای حال و هوایت مدح تو را هم روضهات از یاد ما برد چشمان ما ابریست این شبها برایت لالای دستـان ربـابه، رفـتی آخـر... ای جان به قربان صدای گریههایت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
مـن شیـر شیــرخـوارۀ فـرزنـد حیـدرم هر چند اصغـرم به صف حـشـر اکبرم در حشر بر شفاعت خلق خدا بس است یک قطره خون که میچکد از زخم حنجرم شـد سینـۀ حسیــن مرا مـقـتـل و مـزار گـشتـم جـدا اگر چـه ز آغـــوش مـادرم ذکــر خـدای عـزّ و جــل در تـلـظـیام نقــش حـسیـن مـــانـده بـه لبخـنـد آخرم هفـتـاد گل بـه کربوبلا چـیده شد ولی مـن غـنچـه بودهام که عـدو کرد پرپرم تیر یل افکن و گـلوی طفـل شیرخوار؟! حق دارد ار جـدا شود از پیکـرم سـرم دل مـیبـرند خـیـل شهیـدان ز اهـل دل مــن از تــمـــامـی شـهــــدا دلـربـاتـرم تیـری که خورد بر گـلویم کار تیغ کرد انگـار مـانـده زیـر گلـو جای خـنـجـرم امروز جـای مـن به روی سیـنۀ حسین فـردا بـه روی شـانـۀ زهــرای اطهـرم با سـوز سـینه شرح غـمم را سرودهای «میثـم» تو را شفـیع بـه فردای محشرم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت علی اصغر علیهم السلام
ذبیح من که زخم تو به خون بخشیده زیبایی دهانِ خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی تبسم های تو دل بُرده از عباس و از اکبر تـلـظّیهای تو داده حـرم را شغـل سقایی به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت علی اصغر علیهم السلام
ای داده خـونِ حـنجـر تو آبـرو به من گردیده با تلظّیّ خود رو به رو به من با آن که گـریـه کـردی و آبی نـدادمت دادی به خـنـده آب ز خون گـلو به من تا بـشـنوم صدای تو یک بار العـطـش مثل بـرادرت عـلـی اکـبـر بگو به من شستم ز خون پاک تو رخسار خویش را دادی ز حلق تشنهات آب وضو به من
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
چـشمِ بـیـدارِ من و باز، شبی طولانی باز من بودم و حـیرانی و سرگـردانی خسته بودم، دلم از عالم و آدم پُـر بود از سـیاهیِ دلِ اهلِ زمین دلـخـور بود میشنیدم همه جا غربت فریادی را... ناگهان از همه سو، گریۀ نـوزادی را عطرِ مظلومیـتش دور و برم میپیچید گریۀ مـلـتـمسـش توی سرم میپـیچـید میشنـیـدم همه جا غربت فـریادش را چشم بستم که زِ خـاطر ببرم یادش را چشم بستم «وَ به رویای غریبی رفتم» خواب دیدم که به صحرای غریبی رفتم بـوی پیـمان شکـنی از همه جا میآمد از سراپـای زمین بـوی بـلا میآمد... ناگهان گوشِ دلم پُر شد از آهنگی تلخ خستگی بود و صدای عطش و جنگی تلخ چشمم افتاد به مردی که دودستش پُر بود مرد، از دستِ اهالیِ زمین دلخور بود روی دستش پسرش بود که سربازش بود آخرین یار پدر، لحظۀ پروازش بود... تیر برخواست که آرام کـند کودک را تا که سیـراب کند حـنجـرۀ کوچک را بعد از آن تیر سه سر بود و گلویی پاره چشمِ حیران پدر بود و گـلویی پاره... گـفت: رفـتی دل بابای تو تـنهـاتـر شد از همین لحظه که رفتی پدرت بیسر شد کاسۀ عـمـرِ پـدر بیتـو به سـر میآید ساعـتـی منـتـظرم بـاش... پـدر میآید چـشـم او بسته شد و گـریـۀ او بند آمد ناگهـان بر لـبـش انگار که لبخـنـد آمد گریهاش قـطع شد اما شده چـشمانم تَر چشم وا کردم و گفتم: مددی یا اصغر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
انـگـار عـلـی مـادر تو شـیـر ندارد گریه نکن این قـدر که تأثـیر ندارد بیحال شدی و دل من ریخته برهم درمانـده شده فـرصت تأخـیر ندارد میگیرم از این قوم کمی آب برایت بابای تو ترس از غـمِ تحـقـیر ندارد ای مردم کوفه پسرم تشنۀ آب است این کودک عطشان که تقصیر ندارد یک مرد بیـاید بـبرد غـنچـۀ من را آبـش بـدهـد... مـادر او شیـر ندارد گفتند: "حسین آمده خود آب بنوشد" یک جرعۀ آب این همه تفسیر ندارد ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد این کودک بیشیر که شمشیر ندارد تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا این غـنچۀ من طاقت آن تیـر ندارد شادی نکنید این همه که مادرش افتاد شیر خواره زدن این همه تکبیر ندارد در خیمه رباب از غم او با دل خونین کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد گیرم که شکسته شده، بعد از علیاصغر ...گهواره دگر حاجت تعـمیر ندارد خوابش شده دامادی اصغر ولی انگار خواب دل هجران زده تعـبیر ندارد
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام ( حالات حضرت رباب )
آسـمان تـشـنه، اشکها جاری چـشمها شور و زخـمها کاری در بـیـابـان خشک و سـوزانی مـاهـی تـشـنـه در بـغـل داری دست و پا میزند نگـاه فـرات آه بــاران، چـرا نـمـیبـاری؟! کـودکـی تـشـنـه بـاشـد امـا تـو دست را روی دست بگذاری؟!
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
زخم را اینبار بر قلب پدر میخـواستـند مـادر بیتاب را بیتـابتـر میخواستـند این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت که برایش تیـر انـداز قـدر میخـواستـند دشمن نـام عـلـی بـودند... ورنه چـلـهها تیرشان تک شعبه هم میشد اگر میخواستند تیغ های ظالم بیرحم، خـون میریخـتـند نیزههای وحشی خونخوار، سر میخواستند از کـبوتـرها کـبـوتروار تر پـرواز کرد گرچه او را کودکی بی بال و پر میخواستند
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
مگر که گریه کـند چاه زمـزمی دیگر که خشک مانده لب ذبح اعظمی دیگر امید، مشک عمو بود و هر کسی میگفت رباب گریه نکن صبر کن کمی دیگر عـمودِ خیمه رطبهای تـازه میریزد اگـر اراده کـنـد بــاز مـریـمـی دیـگـر ولی رباب که سر گرم ذکر یارب بود غمی نداشت بخـواهد خـدا غمی دیگر دل از تـمامی عـالـم بُـرید و با لبخـنـد روانه کرد عـلـی را به عـالـمی دیگر رباب آب شد اما علی که آب نخواست سه جرعه آمد و نوشید مرهمی دیگر دو دست خالی خود را تکان تکان میداد که جز خیال علی نیست همدمی دیگر
: امتیاز
|